تحولات لبنان و فلسطین

به راستی چه زیبا می شود وقتی بدانی فقط حضورت هر چند کوتاه و موقتی می تواند لطف بزرگی برای ساده ترین و کم توقع ترین افراد شهرمان باشد و تو اجابتش کنی.

اینجا خدا هست، مهربانی هست/بیایید برویم، شاد کردن دل در این شهر شلوغ کار آسانی ست...

اختصاصی قدس آنلاین- مرضیه جامیری/ مقصد از همین ابتدای راه پیداست. ایران، تهران، جاده قدیم قم بعد از بهشت‌زهرا، کهریزک، انتهای بلوار دکترحکیم زاده، آسایشگاه خیریه کهریزک.

به انتهای بلوار دکتر حکیم زاده که میرسی غم به دلت راه پیدا می کند. غم غربت و غم تنهایی و صدای زیبای لالایی مادرت که چندین سال پیش برایت می خواند تا بخوابی.

آخر هفته ها؛ ورود آزاد

ساختمان ها همه نرده کشی شده و بخش ها همه جدا از هم؛ اما آخر هفته ها همیشه ورود آزاد است و ساعتی برای ملاقات مشخص نیست اما میان روزهای هفته فقط ساعت ملاقات می توانی دلی را شاد کنی.

وارد که می شوی آرامگاه ابدی بزرگی مردی را می بینی که بیشتر از ۳۰ سال پیش بنیانگذار بنای کوچک دیروز و مجموعه بزرگ امروز بوده است. مردی که نامش همیشه در خاطره ها به عنوان یک انسان نیکوکار باقی خواهد ماند.

جلوتر که می روی ساختمان ها پیداست و هر کدام نام یک گل را به دوش می کشند؛ و آلاچیق هایی که پدر بزرگ و مادربزرگ های نازنین روی آن نشسته اند و تو را که می بینند تنها یه کلمه می گویند: سلام...

بغضی که تکلیفش معلوم است

سلامی چوی بوی خوش آشنایی و سلامی گرم با تمام وجود که همین گرما تو را مجبور می کند برای دقیقه ای کنارشان بنشینی و فقط می خواهند تا کمی از غم دوری و فراغ برایت بگویند. کمی که بنشینی بغض می کنند و لرزش صدا توانی برای ادامه حرف زدن برایشان نمی گذارد. بغضی که نگفته تکلیفش معلوم است...

روزهای یکشنبه و چهارشنبه در این دانشگاه بزرگ روزهای قشنگی است. اصلا کسانی که روزهای یکشنبه به آنجا می آیند هفته ای متفاوت را آغاز می کنند و همیشه دوست دارند آغاز هفته برایشان از یکشنبه باشد؛ روزی که می توانند دل دیگران را شاد کنند و برای یک هفته انرژی داشته باشند تا در این شهر شلوغ به کارهای دنیایی دیگر مشغول شوند.

آری آنها انرژی می گیرند؛ از این عزیزانی که شعور و معرفت را درس می دهند. آنها یک درس دیگر را خوب بلدند یاد دهند؛ آن هم درس چشم انتظاری، چشم انتظار لبخندی یا حتی نگاهی از سر لطف.

چشم انتظار

ساکنان غریب این خانه روزهای یکشنبه و چهارشنبه نوبت حمام دارند. عده زیادی از مردم داوطلبانه و بدون هیچ چشم داشتی و تنها به بهانه محبت کردن و همین مهربانی های کوچک می آیند تا شاد کنند دل عزیزانی را که در این هیاهوی زمانه به فراموشی سپرده شده اند.

اهالی این دانشگاه بزرگ عادت کرده اند گوش به صدای پای نیکوکاران تیز کنند، عده ای که انگار گوش تیز کردند به صدای پای نزدیکانشان و جوابی نشنیدند و تصمیم گرفتند گوش به صدای پای خیرین تیز کنند؛ هرچند این اتفاق انگار برایشان بهتر بود و از چشم انتظاری شان کم می کرد.

آری روز پاک کردن تن، روز خوبی برای سالمندان عزیز و روز خوبی برای خیرینی است که روح شان را از آلودگی های دنیایی پاک و هفته را آغاز می کنند.

در این دو روز بوی تمیزی و عشق می پیچد در هر بخش و موهای سفید شده عزیزانی شانه زده می شود که سنجاق، توانایی جمع کردن و زیباتر کردن آن را ندارد اما عشق و همین مهربانی های کوچک این زیبایی را به آنها هدیه می دهد.

بهار نزدیک است..

پس بیایید برویم و بدانیم شاد کردن دل فقط به پول دادن و هزینه کردن نیست. مهربانی در این شهر شلوغ کار آسانی ست.

دست خالی هم که برویم کسی حرفی ندارد بزند. فقط دو گوش شنوا می خواهند تا پای درد دلشان بنشینی و چه پر فیض است دعایی که در حقت می کنند؛ کسانی که خدا در گوشه دلشان جای دارد.

بهار نزدیک است و بسیارند پدر و مادرهایی که جوانی خود را برای فرزندانشان گذاشته اند اما حالا در کهریزک رها شده اند و کسی به دیدارشان نمی آید. خوب است و برویم با همین مهربانی های کوچک شادشان کنیم.

آری اینجا رد اشک ها و لبخند ها کاملا پیداست، اینجا محل زندگی ست...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.